کانون جوانان

وقتي براي اولين بار بوف كور را خواندم حالم به آشفتگي سطور زير بود:<?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" ... ادامه مطلب

نمي دونم چرا هيچ تصويري از سنين قبل از 6 سالگيم ندارم. يعني انگار همينطور 6 ساله به دنيا اومدم. ... ادامه مطلب

من و تو خاطراتی که از کودکی در ذهن من مانده همان هایی است که به وجودش آورده ایم و تو ... ادامه مطلب

من دل شیشه ای هر جا پر شکستن که شکستن عشق تو از خاطرم برد که نحیفم و پیاده سلام من صابر نیستم من ... ادامه مطلب

فك كرديد چون مانيتورم خرابه دست از سر كچل وبلاگ بر می دارم؟! اين يه خط رو نوشتم تا بگم ... ادامه مطلب

معنی همه چی داره واسم عوض می شه ! نمی دونم چرا ولی احساسم اینه که هر چی یواش تر ... ادامه مطلب

سلام  من صابر نیستم همین امشب از آمل برگشتم کلاس هام رو طوری برداشتم که فک می کم این ترم برای هر ... ادامه مطلب

امروز، بالاخره، ببخشيد، از ديشب بالاخره شروع به خواندن کتاب پروانه و تانک، اثر ارنست همينگوی کردم! داستان اول (خبرچين) آنقدر جذاب ... ادامه مطلب

تقریبا همتون رفتید و من تنها موندم. هر بار که به وبلاگ سر می زنم فقط ردپای خودم رو می ... ادامه مطلب

امروز شنبه، اولین باران پاییزی در تهران بارید، مثل همیشه، مثل هر سال!! ولی نمی دونم چرا این قضیه هیچ ... ادامه مطلب