عوامل شكست در آزمونهاى الهى
مهرنوش اينا رو بخونی ديگه دلت برام تنگ نمی شه!
خدافظ !!! کسی که بيشتر از خدام دوسش داشتم
واقعيت زندگيم اين رو نشون می ده من کفر نمی گم.
بايد واقع گرا بود. ولی من توبه کردم. چون برای اولين بار تو زندگيم استخاره کردم و بهم اين رو گفت. که توبه کن. اول سوره توبه باز شد و من ۲۰ دقيقه داشتم به پهنای صورتم اشک می ريختم. اما حيف که ( ان الانسان لفی خسر ) و واقعا که انسان در پشيمانی است و حيف که چه زود عهد هاش رو به فراموشی ميسپره اما من انقدر توی اين کنکور خدا شرکت می کنم تا قبول شم. آدم سيريشيم.
خدايا باز هم دوست خواهم داشت. تو تنها دوستی هستی که هيچ وقت توبه بندت رو می بينی ناز نمی کنی! انقدر بخشنده و مهربونی رو به حد اعلاش داری که باز من رو می پذيری.
مسأله امتحان، جايگاه آن در نظام الهى و اهميت بحث و گفتگو پيرامون آن همراه با نمونههايى از امتحانات الهى كه در قرآن مجيد براى پيشينيان ذكر شده، ارايه كرديم و گفتيم كه سنت آزمايش يك سنت ثابت و لايتغير الهى است و چنين نيست كه خدا در طول تاريخ گاهى به صورت اتفاقى كسانى را آزمايش مىكند؛ اين سنت هميشگى كه براى همه انسانهاست، گاهى به صورت آزمايشهاى ساده و در قالب تكاليف روزمره همه ما است؛ گاهى نيز آزمايشهايى بزرگى است كه نتايج آن فراگير و سرنوشتساز است و در جامعه اثر مهمى دارد.
در اين جلسه به بحث در مورد علت مردود شدن در آزمايشهاى الهى مىپردازيم تا دريابيم چه عواملى موجب شكست در امتحانات و در نتيجه مبتلا شدن به عواقب وخيمى مىشود. اگر ما بتوانيم به علل سقوط و لغزش در امتحانات پى ببريم، مىتوانيم با كمك اين شناخت مواظب باشيم كمتر مبتلا به لغزش شويم. دسترسى به چنين شناختى از دو طريق ممكن است: يكى با استقراى آزمايشهاى مختلفى كه براى افراد و جوامع پيش آمده و بررسى علل سقوط هر يك از آنها كه در گنجايش اين جلسه نيست. راه ديگر كمك گرفتن از بيانات اهل بيت(ع) و استفاده از روش تحليلى است كه در اين جلسه ما از اين روش استفاده خواهيم كرد و بر همين اساس لازم است ابتدا معناى شكست در آزمايشهاى الهى را دريابيم.
قبلاً به اين جريان اشاره كرديم كه امت اسلامى به جز چند نفر، همگى در روز وفات پيغمبر اكرم(ص) در يك امتحان فراگير رد شدند؛ حال، آيا معناى اينكه گفته شد «ارتدَّ الناس بعد رسول اللّه الا ثلاثة»1 چه بود؟ آيا غير از اين بود كه بر خلاف دستور خدا عمل كردند؟ يا بلعم باعورا كه مىتوانست تالىتلو انبيا باشد، «لكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ»2 شكست او در امتحان كه منجر به سقوط او از آن درجه به حدى كه شيبه سگ شد، به چه معنا است؟ آيا جز اين است كه راهى را بر خلاف مسيرى كه خدا پيش پاى او گذاشته بود انتخاب كرد و گمراه شد؟ از تحليل اين موارد در مىيابيم كه معناى شكست خوردن در امتحانات الهى مخالفت با امر خداست.
با تحليل اين جريانات و موارد مشابه آن نيز مىتوانيم دريابيم كه علت مخالفت با دستورات خدا و راه و روشى كه خدا پيش پاى انسانها گذاشته دو دسته از عوامل است؛ همچنانكه ما براى اطاعت امر خدا از دو نوع عوامل بايد استفاده كنيم. ابتدا بايد بدانيم خدا از ما چه مىخواهد؛ چون اطاعت كوركورانه ارزشى ندارد؛ علاوه بر اينكه غالباً بدون اطلاع از خواسته خدا، اوامر او اطاعت نمىشود. اگر كسى بخواهد خدا را اطاعت كند بايد بداند خدا از او چه خواسته است. اين از مقوله «شناخت» است. دسته ديگرى از عوامل براى اطاعت خدا و پيمودن راه صحيح آن است كه ما بايد دوست بداريم كارى را كه خدا از ما خواسته، انجام بدهيم و ارادهمان به آن تعلق بگيرد. زيرا ممكن است انسان خيلى چيزها را بداند، اما اگر نخواهد آنها را انجام نمىدهد.
بنابراين ما براى پيروزى در امتحانات الهى بايد از دو نوع عامل استفاده كنيم: يكى «شناخت» و ديگرى «اراده». شناخت نيز به دو شاخه كلى منشعب مىشود: اول اينكه بدانيم در هر زمينه قانون خدا چيست و ديگر اينكه متعلق و موضوع حكم خدا را بشناسيم. به عنوان يك مثال ساده خوب است به اين آيه اشاره كنيم: قرآن مىفرمايد «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ»3؛ ما از اين آيه متوجه مىشويم كه اطاعت «اولىالامر» در كنار اطاعت خدا و پيغمبر لازم است. اين يك شناخت استكه اگر اين آيه نازل نشده بود، يا ما از آن اطلاع پيدا نمىكرديم، يا معنايش را نمىفهميديم از قانون لزوم اطاعت از اولىالامر بىاطلاع مىمانديم و به اين واسطه نمىتوانستيم در امتحاناتى كه به آن مربوط مىشود پيروز شويم.
بعد از شناختن لزوم اطاعت از اولىالامر، بايد بدانيم اولىالامر چه كسانى هستند. اين معرفت كه شناختن موضوع است، معرفت ديگرى غير از شناختن حكم خداست. همچنانكه -الحمدلله- همه ما اجمالاً اين شناخت را داريم كه در زمان غيبت اطاعت از ولايت فقيه براى ما امرى لازم، سرنوشتساز و تكليفى يقينى و شرعى است. سؤالى كه بعد از اين شناخت مطرح مىشود اين است كه ولىفقيه چه كسى است.
پس «شناخت» دو شاخه مىشود: شناخت حكم و شناخت موضوع. براى شناختن حكم اصالتاً بايد به سراغ منابع دينى رفت و كسانى كه خود، به تنهايى توانايى استنباط احكام را ندارند، بايد از دينشناسان و فقيهان اين شناخت را دريافت كنند. براى شناخت موضوع هم بايد از متخصصان و خبرگان مربوط استفاده شود.
ناآگاهى نسبت به اين شناختها نيز به چند صورت قابل تصور است: اول اينكه شخص اصلاً توجهى به اين مسايل ندارد؛ مانند كسانى كه دور از فرهنگ اسلامى زندگى مىكنند و نسبت به مسايلى از قبيل اينكه چيزى به نام «مسكر» وجود دارد كه نجس است و بايد از آن اجتناب كرد، غافل است. دوم اينكه شخص توجه به مساله دارد و مىداند نجس و پاكى هست، اما از سر لاابالىگرى اهميتى براى اين مسايل قايل نيست و به همين دليل در صدد شناخت حكم و تشخيص موضوع آن هم برنمىآيد. فرض سوم اين است كه شخص هم به مساله توجه دارد و هم مىخواهد حكم و موضوع آن را بشناسد؛ اما در اثر ضعف فرهنگى محيط يا مراجعه به افراد غير متخصص، به شناخت لازم دسترسى پيدا نمىكند. اين، اقسام شناخت نادرست و «ناآگاهى» است و نتيجه همه آنها اين است كه شخص ناآگاه در مقام عمل شناخت و معرفت لازم را ندارد.
بنابراين اولين عامل شكست در امتحان «ناآگاهى» است و با دقت در تمام جرياناتى كه از صدر اسلام تاكنون به شكست و انحراف ختم شده، مىتوان دريافت يكى از عوامل مهم در انحرافها و رفتارهاى نادرست كه منجر به شكست در امتحانات الهى شده عدم آگاهى كافى بوده است. ناآگاهى افراد و جوامع نيز عللى دارد كه مهمترين آنها اين است كه شياطين انس و جن و گمراه كنندگان جامعه درصدد باشند با القاى شبهات و مغالطات، ديگران را گمراه كنند و نگذارند حقايق را بفهمند. بسيارى از افراد هم با وجوداينكه توجه به مسأله دارند، درصدد تحقيق همبرآمدهاند، اما چون تخصص لازم را ندارند، تحت تأثير شيطنت شياطين قرار مىگيرند و مغالطات آنها را مىپذيرند. در نتيجه شناخت صحيحى به دست نمىآورند و در امتحان الهى مردود مىشوند.
علاوه بر كسب آگاهى لازم از منابع صحيح و به كمك اشخاص معتبر و قابل اعتماد، دسته دوم از عواملى كه براى موفقيت در امتحان لازم است، بيشتر جنبه درونى دارد؛ هر چند عوامل اجتماعى هم در اين زمينه تاثير زيادى دارند. به عنوان مثال همه ما مىدانيم نافله شب خيلى خوب است؛ اما آيا همه ما موفق مىشويم نماز شب بخوانيم؟ ما، همگى معتقديم نماز اول وقت ثواب زيادى دارد، اما آيا چنين همتى داريم كه كه هميشه نماز را اول وقت بخوانيم؟ انجام ندادن اين كارها در اثر ناآگاهى نيست؛ بلكه دلمان نمىخواهد آنها را انجام دهيم. تصميم عمل به دانستهها هم به شخص و اراده او بستگى دارد؛ هر چند تا حد زيادى به عوامل اجتماعى نيز مربوط مىشود. عواملى مثل تربيت خانوادگى، تربيت مدرسه، محيط زندگى اجتماعى، رسانههاى گروهى و عوامل ديگرى از اين قبيل كه در فكر انسان اثر مىگذارند، انگيزههايى در انسان ايجاد مىكنند و تمايلاتى را در انسان تقويت مىكنند و به تدريج به گونهاى مىشود كه با اينكه انسان مىداند انجام كارى بد است، اما نمىتواند آن را ترك كند. اگر انسان بخواهد در امتحانات رد نشود بايد چارهاى بيانديشد كه بر ميل و ارادهاش حاكم شود و اين كار، شدنى است.